تعریف عرفان:
عرفان در تعریفی جامع و جهانشمول، به مفهوم شناختی «رازگونه و نهانی» خمیرمایه افکار بلند و آداب تأثیرگذاری است برای یافتن و پیوستن به حقیقت، از طریق «شهود»، «تجربه درونی» و «حال» که نشانههای آن، در مکاتب مختلف جهان، اعم از عقاید برهمنها، بودائیها، رواقیان، نسطوریان، مهریان (میترائیسم)، عقاید مسلمانان زاهد، عقاید افلاطونیان جدید، فرامین زرتشت، در فرقه کابالا از آیین یهود و اعتقادات سرخپوستان آمریکا به چشم میخورد. مصداق حقیقت در عرفان الهی، وجود خداست. عرفان، شناختی حقیقتگرایانه و تلاشی عملگرایانه فراتر از واقعگرایی حسی-عقلی و آرمانگرایی تصوری است؛ از این رو این مرام با رازگونگی و غیبباوریِ آمیخته از «عشق» و «ذوق» و «اشراق»، همراه است.
عرفان، نوعی روش برای حصول به حقیقت است که بر این فرض، بنا شدهاست که عقل و حواس پنجگانه، به دلیل خطاهای ادراکی، قابل اتکا نیستند و به تنهایی، قادر به درک حقیقت نمیباشند و از این رو، به نوعی تلاش برای ادراک بی واسطه حقایق، نیاز است که بِدان، عرفان میگویند.
همچنین گفته میشود که عرفان، شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال، حاصل میشود و آن را علم وجدانی هم میخوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است، عارف گویند. عرفان در بسیاری از اقوام و ملل و مذاهب مختلف جهان و حتی مکاتب فلسفی، شایع و رایج است.
عرفان که در لغت به معنای شناختن است در اصطلاح به ادراک خاصی اطلاق میشود که از راه متمرکز کردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربهٔ حسی و نه از راه تحلیل عقلی) به دست میآید و در جریان این سیر و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل میشود که شبیه به «رؤیا» است و گاهی عیناً از وقایع گذشته یا حال یا آینده حکایت میکند.